وحدت حوزه و دانشگاه یعنی چه؟
وحدت حوزه و دانشگاه یعنی چه؟ وحدت حوزه و دانشگاه/ یادداشتی از دکتر ابراهیم فیاض به مناسبت روز بیست […]

وحدت حوزه و دانشگاه یعنی چه؟
وحدت حوزه و دانشگاه/ یادداشتی از دکتر ابراهیم فیاض به مناسبت روز بیست و هفتم آذرماه، روز وحدت حوزه و دانشگاه. ۱. حوزه و دانشگاه، دو سازمان معرفتی هستند که پهنه تاریخ معرفتی ایران را شکل میدهند. تا زمانی که…
وحدت حوزه و دانشگاه/ یادداشتی از دکتر ابراهیم فیاض به مناسبت روز بیست و هفتم آذرماه، روز وحدت حوزه و دانشگاه.
- حوزه و دانشگاه، دو سازمان معرفتی هستند که پهنه تاریخ معرفتی ایران را شکل میدهند. تا زمانی که حوزه و دانشگاه از هم جدا نبودند و فقط حوزههای علمیه متکفل علم و دانش تجربی و انسانی بودند، ایران شاهد رشد علم درونی و بروز دانشمندان بزرگ ریاضی، فیزیک، نجوم، شیمی… و علوم انسانی چون فلسفه و… بوده است طی دو قرن اخیر که میان این دو جدایی به وجود آمد، انحطاط معرفتی ایران نیز رقم خورد ؛ نه دیگر فقیهی بزرگ رخ نمود و نه فیلسوف، نه فیزیکدان و شیمیدان بر جستهای.
- جدایی حوزه از دانشگاه توسط امیرکبیر و با پشتیبانی دربار «ناصر الدین شاه» صورت پذیرفت؛ یعنی غربزدگی امیرکبیر، بعد معرفتی جدایی حوزه از دانشگاه را تشکیل میداد و دربار سلطنتی و استبداد ناصری (برای نجات از نظارت روحانیون و رسیدن به استبداد مطلقه) بعد ساختاری جدایی حوزه از دانشگاه را صورت میبست. نتیجه آن نیز مشروطه، به عنوان انحرافی تاریخی در ایران و آمدن تجدد آمرانه و استبداد رضا خانی و انحطاط فرهنگی ـ علمی ایرانی بود.
- نظریه انحطاط معرفتی ـ ساختاری ایرانی، براساس جدایی و گسل معرفتی ایرانی حوزه و دانشگاه رقم خورد که سیر حرکتی دانشگاه ایرانی به خوبی نمایانگر این مسئله است دانشگاه ایرانی از دانشگاه فنی آغاز (دارالفنون) و به فنی زدگی دانشگاه فعلی ایرانی منتهی شد این فنی زدگی دانشگاه، خود بر جدایی حوزه و دانشگاه افزوده است، چون وحدت حوزه و دانشگاه، براساس حوزه علوم انسانی شکل میگیرد؛ نه فنی و تکنیکی.
- جدایی حوزه و دانشگاه، انسجام معرفتی جامعه ایرانی را بر هم زد. عدم انسجام معرفتی یک جامعه، عدم انسجام ساختاری یک جامعه را به همراه دارد و عدم انسجام معرفتی ساختاری یک جامعه، یعنی انحطاط جامع یک جامعه. به سوی فرهنگ سازی یا تمدن سازی حرکت میکند انسجام معرفتی جامعهای ضرورتی انکارناپذیر است. پس آنچه د راین میان مراد از وحدت حوزه و دانشگاه است: «نفس وحدت معرفتی ـ ساختاری» است ؛ نه «اتحاد» که به تغایر ساختار ـ معرفتی همراه باشد و کسانی که به تغایر ساختاری و معرفتی باور دارند، همان راه جدایی حوزه و دانشگاه را میپویند (مثل فنیها)
- بنیان وحدت حوزه و دانشگاه بر وحدتی معرفتی بنا میشود که نخستین کسی که آن را ترسیم کرد، «هانری کربن» بود. هانری کربن به غنای معرفتی و معرفتشناسی حوزههای علمیه اعتقاد داشت. در نظر وی دانشگاه میتوانست روششناسی را در اختیار حوزه قرار دهد و اگر معرفتشناسی با روششناسی به هماهنگی برسد، وحدت حوزه و دانشگاه شکل خواهد گرفت.
- روششناسیها براساس معرفتشناسیها بنا میشوند. و معرفتشناسی حوزههای علمیه یک معرفتشناسی اصیل ایرانی است که روششناسی خاص خود را نیز ایجاد کرده است. چون روششناسی تابع زمان و امکان است، این روششناسی با « رکود تعاملی» مواجه شده است. این نوع روششناسی بر معرفتشناسی نیز تأثیر گذاشته است، پس راه تعامل حوزه و دانشگاه، تنها روششناسی است تا بتواند «نشاط و شادابی و تعامل روشی» را به دست آورد.
- دانشگاهها نیز باید با حوزهها «تعامل معرفتشناسی» داشته باشند تا بتوانند معرفتشناسی خود را بومی کنند و از حالت غرب زدگی و غرب محوری به درآیند و تولید نظریههای بومی و فناوری خاص ایرانی را در کارنامه خود وارد سازند و سهمیه جسمانی خود را در عالم به چنگ آورند. برای نیل و دسترسی به این مهم، بازگشت به آثار علمی تجربی و علوم انسانی گذشته ایرانی در کتابخانههای اسلامی ایران و خارج از ایران (چون هند، مصر، عراق، اروپا و امریکائی) بسیار ضروری است.
- گامهای عملی برای وحدت حوزه و دانشگاه، بیشتر در حوزههای علمیه برداشته شده است و دانشگاههای علوم انسانی، در حال گسترش در حوزههای علمیهاند. آنها به واسطه این دانشگاهها، مستقیم با دانشگاههای غربی ارتباط برقرار کردهاند و اکنون در حال تعامل استاد و دانشجو و منابع علمی هستند. دانشگاههای بین المللی حوزوی نیز در حال شکلگیری اند (مثل مرکز جهانی علوم اسلامی قم) که طی یک دهه آینده، آثار علمی آن به ظهور خواهد رسید.
- تعامل معرفتی دانشگاهها با حوزههای علمیه بسیار کم است و در حد تعامل مدرکی یا گرفتن ارتقای تحصیلی یا تخصص دانشگاهی در علوم حوزوی است که تعاملی سازمانی و محدود است. دانشگاهها به دنبال فهم معرفتشناسی ایرانی مستور د رحوزهها نیستند و تلاشهای افراد (نه سازمانهای دانشگاها) به طور غالب ابتر میماند (کافی است به آثار عبدالحسین زرین کوب، حمید عنایت و سید حسین نصر نگاهی بیندازیم).
- عدم تعامل معرفتی دانشگاه با حوزه و عدم تعامل روشی حوزه با دانشگاه، جامعه را با گسلهای معرفتی و ساختاری پی در پی و لایه لایه مواجه ساخته است؛ به گونهای که اصلاح اجتماعی را در ایران دچار اختلال جدی کرده است و موجب رکود و استبداد در گذشته (پیش از انقلاب)، و سر درگمی در کلاننگری کشور (پس از انقلاب) شده است. این مسئله حتی در کوچکترین ابعاد اجتماعی، چون موسیقی و هنر تا کلانترین آن، یعنی جهان پدیداری یا جهان بینی تجلی یافته است.
- متفکران حوزوی و دانشگاهی، در پی یافتن تعاملهای معرفتی و روشی بودهاند که میتوان آن را در سابقه تعاملی استاد مطهری و علامه طباطبائی، با زرین کوب، حمید عنایت و سید حسین نصر مشاهده کرد؛ تعاملی که هیچ گاه مورد مطالعه واقع نشده و نتوانسته است به یک الگوی سازمانی برای تعامل حوزه و دانشگاه تبدیل شود. جریانهای تند چپ مارکسیستی و راست شاهنشاهی نیز در ضدیت با این مسئله، بر جو حاکم سوار شدند و توانستند جدائی حوزه و دانشگاه را به جایی سوق دهند که ترور جسمی و روحی افراد متعامل در این دو سازمان را در پی داشته باشد (مثل ترور مطهری و مفتح).
- اوج تعامل روشی و معرفتی دانشگاه با حوزه، در آثار زرین کوب، درباره بزرگان متفکر ادبی و فلسفی ایرانی تجلی یافت که در نهایت به کتاب کار نامه اسلام انجامید. این کتاب نگرشی مثبت به فعال سازی این تعامل بود و در مقابل استاد مطهری نیز خدمات متقابل اسلام و ایران را نوشت که الگویی برای بومی ساختن علوم در ایران بود. تعامل جهان اسلام و ایران و جهان غرب با ایران، در آثار حمید عنایت (با راهنمایی استاد مطهری) شکل گرفت که توانست، مطالعه تطبیقی هگل و ملا صدرا را رقم بزند و در فلسفه میان فرهنگی استاد مطهری (علل گرایش به مادیگری) تجلی بیابد.
- اوج این تأثیر و تأثر معرفتی و روشی در کتاب مشهور علامه طباطبایی، اصول و فلسفه رئالیسم مشهود است. وی کوشید «اطلس» این تعامل، هم در بعد معرفتشناسی و هم در بعد روششناسی شکل بگیرد. شاگردان آن حلقه نیز بزرگترین حلقه تعاملی حوزه و دانشگاه بودند (مطهری، مفتح، باهنر و بهشتی در دانشگاه تهران و مهدوی کنی و باقری کنی در دانشگاه امام صادق (ع) و سید جلالالدین آشتیانی در دانشگاه مشهد و…). اصول و فلسفه رئالیسم، میتواند طرحی کلان، هم در حوزه و هم در دانشگاه، برای رسیدن به تعامل روشی و فلسفی باشد.
- گسترش فلسفه اعتباری (اجتماعی و فرهنگی) در حوزههای علمیه و تعامل با علوم حوزوی میتواند، بابهای روشی بسیاری را به روی حوزه بگشاید و حوزه را با تحقیقات روششناسی غرب و دانشگاه آشنا کند تا بتواند با بسط روششناسی سنتی خود، به بسط معارف اسلامی در جهان امروز بپردازد. گسترش فلسفه معنانگر و وجودنگر(نه موجود نگر) حوزوی در دانشگاهها و استنتاج آثار فرهنگی و اجتماعی آن میتواند، ابواب معرفتشناسی جدید را به روی دانشگاهها، در تمامی رشتههای علوم انسانی و تجربی بگشاید؛ به گونهای که دانشگاههای ایرانی را صاحب مکتب در تمامی رشتهها سازد ؛ تعاملی که آغاز شده و در حال پویایی خاص خود است. فهم این فرآیند و برنامهریزی کلان برای تسریع و تعمیق آن، وظیفه مسئولان معرفتی ـ ساختاری جامعه است.
پایگاه اطلاع رسانی نهاد نمایندگی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی به نقل از خبر آنلایین