حوزه + دانشگاه = ؟
حوزه + دانشگاه = ؟ سید محمد حسین موسوی فراز رویکردهایی نسبت به وحدت در این خصوص، برخى […]

حوزه + دانشگاه = ؟
سید محمد حسین موسوی فراز
رویکردهایی نسبت به وحدت
در این خصوص، برخى از اندیشمندان تحلیلهاى مختلفى ارائه نمودهاند که هر کدام به سمتی و به جهتی رفته است. تقریباً از زمان مشروطه تا کنون، به گونهاى مستقیم و غیر مستقیم، موضوع پیوند میان دو سازمان علمى جامعه، ذهنیت اندیشمندان و اصلاحگرایان را به خود مشغول نموده است. این رابطه را مىتوان در اشکال متنوعى از قبیل سنت و تجدد، علم و دین، روحانى و دانشگاهى، حوزه و دانشگاه و مرتبط با مفاهیمى چون اسلامى کردن دانشگاه و دینى کردن علم، ردیابى تاریخى و مفهومى کرد.
دکتر عماد افروغ رویکردهاى موجود به وحدت حوزه و دانشگاه را به چهار دسته عمده تقسیم می کند؛ ۱. وحدت معرفتى ۲. وحدت ساختارى ۳. وحدت ایدئولوژیک ۴. وحدت مبتنى بر تقسیم کار.
او در مورد “وحدت معرفتى”، عامل اصلى تعارض را جدایى معرفتى و عامل اصلى وحدت را وحدت معرفتى مىداند و پیشفرض هاى معرفتى، روشهاى معرفتى و اخلاق و روحیه معرفتى را سه بعد اساسى اختلاف بین این دو نهاد می داند و اینگونه ادامه می دهد: «معتقدین این دیدگاه، ضمن تصریح بر تفاوت دو روحیه معرفتى، حوزه را متهم به جزماندیشى، نقد ناپذیرى، خود سانسورى، اسیر خطوط قرمز خودساخته بودن و محدودیت در جست و جو و تحقیق نموده و دانشگاه را معرف آزادمنشى، نقد پذیرى و… مىدانند. این دیدگاه، در مجموع روششناسى واحد را رافع اختلافات مىداند.»
در “وحدت ایدئولوژیک” طبق اظهارات افروغ، سه تعبیر ارائه شده است؛ الف) دلیل عمده جدایى دانشگاه از حوزه، بنیان علوم دانشگاهى بر پایه ایدئولوژى غیر اسلامى است، حال آنکه علوم حوزوى مبتنى بر تفکر و ایدئولوژى اسلامى است. باید هر دو نهاد، اسلام را مبناى نگرش و جهتگیرى اصلى در تمام رشتههاى علمى و دینى قرار دهند و واقعنمایى علوم بشرى را از این ناحیه محک بزنند. بر پایه این نظریه، سیره متون دینى اسلام بر تمام جوانب علوم و حیات بشرى، پیشفرض اصلى وحدت حوزه و دانشگاه است. ب) مطابق تعبیر دوم، هدف هاى متفاوت این دو نهاد علمى، عامل اصلى عدم وحدت است. علمى که تسلط بر جهان و ازدیاد قدرت مادى را هدف نهایى خود مىداند و علمى که هدفش دستیابى به حقیقت هستى است و در سیر اعتلاجویى، کمالجویى و ارتقا به قرب الهى به کمک انسان مىآید؛ این دو هدف هیچ قرابت و نسبتى نمىتوانند با یکدیگر داشته باشند. ج) بر اساس سومین تعبیر، اصول و دیدگاههاى ایدئولوژیکى گروههاى مختلف اجتماعى، متفاوت است. اختلاف بر سر معارضهاى است که با طرحها و تصویرهاى متفاوت از جهان، زندگى و حیات اجتماعى، جایگاه، شأن و نقشهاى متفاوتى به علوم و معارف مىدهد و آنها را در جریان جذب و ادغام در درون نظام مطلوب خود به رنگ خویش درمىآورد و به سمت و سویى که اقتضا دارد مىکشاند.
نمایندهی مجلس شورای اسلامی همچنین در “وحدت ساختارى”، حوزه و دانشگاه را دو نهاد عمده جامعه اسلامى مىداند که همانند تمام نهادهاى اجتماعى دیگر، داراى اهداف، ساختار، کارکرد و برنامههاى مخصوص به خود هستند؛ اما به دلیل اهمیت و تاثیر بنیادین این دو نهاد، لازم است بین آن دو وحدت و ادغام سازمانى برقرار شود تا هر یک به تقویت حرکت دیگرى کمک کند؛ کما اینکه هم اکنون شاهد نهادهایى هستیم که شکل تلفیقى از این دو را در دستور کار خود قرار دادهاند.
«وحدت مبتنى بر تقسیم کار» آن نوع وحدتی است که افروغ قائل به آن است. وی در این باره اینگونه توضیح می دهد: «این دیدگاه به چند روایت مختلف مطرح شده است؛
الف) حوزهها و روحانیان باید نقش ارزشگذارى و جهتدهى را دارا باشند و دانشگاهها در ذیل این ارزشهاى غایى و با عنایتبه این جهتگیرىهاى کلى به فعالیتهاى شناختى و علمى بپردازند. البته در حوزه، استنباط اهداف باید متناسب با شرایط زمانى – مکانى و با توجه به تحول متدلوژیک در شیوه استنباط باشد. از سوى دیگر، علوم مختلف، اعم از طبیعى و انسانى، بر یک سرى مفروضات ارزشى، ایدئولوژیک و هنجارى انسانشناختى ابتنا دارند که خواه ناخواه اگر قرار باشد به دنبال علوم دیگرى باشیم، حوزه مىتواند علاوه بر فضاسازىهاى روانى و تأثیر غیرمستقیم ارزشى و ایدئولوژیک بر عالمان علوم طبیعى، در شفافکردن برخى از مبانى غیرتجربى علوم مختلف نیز نقش داشته باشد.
ب) برخى تقسیم کار را اینگونه مىبینند که فرهنگ را باید از حوزه گرفت و فکر را از دانشگاه. ارتباط این دو نهایتاً در صورت الگوهاى اجرایى و مدیریت نظام، یعنى ساختار دولت ظاهر مىشود؛ بنابراین جهتگیرى حرکت، با حوزهها و انطباق آن با مقتضیات زمانى، با دانشگاه، و ابزار حرکت با دولت است.
ج) بعضی دیگر اینگونه قائل اند که رسالت حوزه در کنار اخلاق و اعتقادات، تربیت فقیهان جامعالشرایط است و چون شأن فقها این نیست که موضوعشناسى کنند، لذا دانشگاه باید موضوعشناس تربیت کند و حوزه عهدهدار استنباط احکام این موضوعها باشد. البته منظور موضوعات تخصصى (مثل تشخیص مصحلت، ضرر و…) است؛ نه موضوعات عرفى یا مستنبطه.
د) با فرض یکى نبودن مبانى معرفتى علوم حوزوى و دانشگاهى، حوزهها متولى اصلى علوم انسانى می باشند و دانشگاهها به علوم طبیعى مىپردازند.
ه) حوزهها عهدهدار وظایف فردى و اخلاقى هستند و مسایل مربوط به برنامهریزىهاى اقتصادى، سیاسى و اجتماعى در انحصار دانشگاهها و مباحث کارشناسى آنهاست.»
اما فارغ از اشکالاتی که افروغ به رویکردها و زیر شاخه های آنها می گیرد، او رویکرد مبتنی بر تقسیم کار را می پذیرد و به نظر او، از بین زیرتقسیمهاى وحدت مبتنى بر تقسیم کار، روایت اول معقولتر، مطلوبتر و متناسب با تجربه بشرى و تحولات معرفتشناسى است. او این چنین قائل است که «فرض دوم، علاوه بر اینکه درکى مبهم از فرهنگ ارائه مىکند، عنصر تفکر را نیز از حوزه سلب مىکند؛ هرچند ویژگى مثبت آن، اعطاى نقش الگوسازى و نظامسازى به دانشگاه می باشد که در خور تأمل است.» افروغ فرض سوم را مبتنی بر موضوعشناسى می داند و چنین می اندیشد که این فرض، علاوه بر اینکه موضوعشناسى را از حوزهها مىگیرد، حوزه را محدود به فقه و حکمشناسى مىکند که این، هم جفایى در حق حوزه است و هم جفا در نقشى که حوزه مىتواند در جهتدهى به علوم دانشگاهى داشته باشد. او فرض چهارم را درست نقطه مقابل وحدت معرفتى می داند که به نوبه خود مىتواند تعارضهاى اجتماعى موجود را دامن بزند و سرانجام فرض پنجم را، منجر به مسیحى کردن اسلام به عنوان دینى تمام عیار خواهد بود که نه با واقعیت تاریخى اسلام سازگاز است و نه با برداشتهاى صحیح و اصولى از متون دینى.
در مجموع می توان اینگونه گفت که نظر عماد افروغ این چنین است که علاوه بر دیدگاه حضرت امام که بر محور وحدت اخلاقى، عاطفى، سیاسى و اجتماعى تأکید داشتند، تقسیم کار اصولى بین حوزه و دانشگاه مىتواند تقویتکننده و تداومبخش رابطه این دو نهاد باشد.
آنچه نباید از آن غافل شد، این است که مسیر این وحدت به کجا می رود و به کجا ختم می شود. سعید زیباکلام از اساتید دانشگاه امام صادق ـ علیه السلام ـ درباره ی آنچه اکنون در بحث وحدت بین حوزه و دانشگاه وجود دارد، حرف هایی می زند که به نظر خلاف آن است که می خواهیم یا تصور می کنیم.
زیباکلام، در پاسخ به این سؤل که حوزویان و دانشگاهیان چه دیدی نسبت به هم دارند، اینگونه بیان میدارد: «موضوع این محور را به دو دسته تقسیم میکنیم: یکی قضاوت حوزویان درباره دانشگاهیان و دیگری قضاوت دانشگاهیان درباره حوزیان. به اعتقاد بنده، در زمینه قضاوت حوزویان، مشکلی نداریم چون که عموماً از دید آنها دانشگاهیان مصداق آیه “و ثمود… بینهم” است. حوزویان عموماً ـ استثناها را کنار میگذاریم ـ دانشگاهیان را غربزده و در بسیاری از موارد بیدین و بیاعتقاد توصیف میکنند! البته در دانشگاههای خاصی مثل امام صادق (ع)، مذاهب اسلامی و دانشگاههایی از این دست، این نظر متفاوت است. اما حوزویان نسبت به دانشگاهیان مثلاً تهران، شریف، تبریز، علامه و… نوعاً نگرشی بدبینانه دارند و غالباً حکم به سستی در اعتقاد آنها میدهند. اما نگرش دانشگاهیان نسبت به حوزویان هم به این شکل است که آنها را در خواب و ناآگاه میدانند و در بهترین حالت، آنهایی را که فلسفه و کلام خواندهاند علوم و مباحث روز را بلدند، متحجر، سختگیر و خشک میدانند و معتقدند که آنها باید به سراغ احکام نماز و روزه، مبطلات و مکروهات بروند.»
وی اینگونه ادامه می دهد: «من نوزده سال است که هم در حوزه و هم در دانشگاه تدریس میکنم و حضورم هم حضور جاافتادهای است یعنی از سر کلاس که بیرون میآیم بحث میکنم تا زمانی که کلاس بعدی تشکیل شود. درِ اتاقم هم همیشه باز است و با رویی گشاده به درد دلها و قضاوتهای حوزویان و دانشگاهیان گوش میکنم. باید گفت که نه تنها هیچ گونه وحدتی وجود ندارد، بلکه زمینه و بستر لازم و مناسب هم برای وحدت وجود ندارد.»
زیبا کلام چندین محور دیگر را در همین زمینه مطرح می کند. از جمله در باره ورود برخی طلاب به دانشگاه به عنوان نمونه ای فرضی از وحدت می گوید: «ارزیابیام نسبت به ورود طلاب به دانشگاه نخست این است که این مسئله و اقبال از آن را تأیید میکنم و مانند بعضی آن را توهم و تصور نمیدانم. نوعاً طلبهها رشتههای مرتبط با دروس حوزویشان را در دانشگاهها میخوانند مانند الهیات و شاخههای مختلف آن اعم از فقه و مبانی آن، علوم حدیث، علوم قرآنی، فلسفه و کلام و غیره. به ندرت هم پیش میآید که طلاب، علوم اجتماعی یا علوم سیاسی یا جامعهشناسی بخوانند.
اما از خودمان باید بپرسیم که چه وحدتی میان حوزه و دانشگاه رخ میدهد که برخی از طلاب در برخی از رشتههای دانشگاهی تحصیل میکنند؟ خیلی ساده بگویم اتفاقی که میافتد این است که ایشان دروس حوزوی را میخوانند ولی تعامل جدی آن دروس را با مباحث جامعهشناسی، علوم سیاسی یا علوم اجتماعی درک نمیکنند، چون حوزه یک مجموعه خاصی دارد و دانشگاه هم مجموعه خاص دیگری و این دو مجموعه تعاملی با هم پیدا نمیکنند.»
همچنین وی در زمینه ی ایجاد مراکز ترکیبی دانشگاهی- حوزوی مانند دانشگاههای امام صادق(ع)، باقرالعلوم(ع)، مفید و… این چنین اظهار می دارد که هدف تأسیس چنین دانشگاههایی، برداشتن قدمی در زمینه ی وحدت حوزه و دانشگاه بود، ولی آنچه از آن نتیجه شد چیزی بود غیر از انتظاری که در این زمینه می رفت. زیباکلام می گوید: «فکر مؤسسان این مراکز این بود که به نوعی، در ذهن دانشجویانی که به این مراکز وارد میشوند، این دو مجموعه پیوند بخورد و این دانشجویان بتوانند تولیدکننده علوم اجتماعی بومی، علوم سیاسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، جامعهشناسی اسلامی شوند. امید و انتظار آنان، امید و انتظار بسیار پسندیدهای بوده و هست. اما بعد از ۲۵ سال متوجه شدیم که نه تنها آن انتظاری که داشتیم برآورده نشد بلکه به طور موثق و مفصلی بعضی از این بچههای مسلمان را سکولار کردیم.» وی دلیل این اتفاق ای چنین بیان می کند: «چرا این اتفاق افتاده است؟! برای اینکه استاد معارف اسلامی درس خودش را داده و رفته است، استاد رشتههای خاص هم همین طور. دانشجوی جوان نوزده بیست ساله هم هر دو درس را به خوبی خوانده است، اما این دروس یا با هم تعاملی نداشتند یا اگر داشتند خیلی کم بوده است. اگر از دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر بپرسید که نظر اسلام راجع به مسئله اختصاصی آن رشته چیست؟ میگوید نمیدانم. میگویید نمیدانم. اما این سؤال را از دانشجویان امام صادق (ع)، باقرالعلوم (ع)، مفید و غیره بپرسید، هزار آیه و حدیث برایتان میآورد و مفصل صحبت میکند، کم هم نمیآورد. اما وقتی از آنها بپرسید که اینها چه ربطی به اقتصاد یا علوم سیاسی دارد، میمانند. یعنی ما متدینترین بچههایمان را سخت سکولارشان کردهایم.»
آنچه اکنون شاهد آن هستیم
«در دانشگاه، هنوز انگیزههاى ضدّ دینى کم نیست. نمىگویم در بین دانشجویان زیاد است. دانشجویان، بچههاى این ملت و امروز بچههاى انقلابند. بچههایى که امروز در دانشگاه هستند، بچههاى ساخته و پرداخته انقلابند. اگر کسرى هم در اعتقادات آنها باشد، تقصیر ماست. تقصیر کسانى است که بایستى دین را به اینها تعلیم مىدادند…»(۸)
«اما هنوز هم بعضى از دستاندرکاران و استادان هستند که نسبت به دین و احساسات و ایمان و انگیزههاى دینى و انقلابى، مسأله دارند…. عین همین مسایل، نسبت به حوزه است. من درباره مسائل حوزه، حرفها و سخنها دارم و گفتهام…. حوزه هم به اینکه خود را به روز کند، احتیاج دارد.»(۹)
با وجود اینکه وحدت حوزه و دانشگاه از آمال و آرزوهای بسیاری از افراد بوده و هست، آنچه امروزه شاهد آن هستیم شاید چیزی غیر از آن چیزی باشد که انتظار میرفت. و شاید این وحدت آن چنان برای برخی دور از ذهن به نظر می رسد که آن را به جمع شدن سنت و مدرنیته زیر یک سقف تشبیه کرده اند و آن را نزدیک به محال می دانند. ولی در هر حال باید همیشه واقعیت ها را با حقیقت ها تمییز داد. باید درست دید و آنچه هست ندید گرفته نشود.
۱) وصیت نامه ی امام خمینی(ره)، بند «د»
۲) بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار دانشجویان، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه ۲۴/۹/۷۲
۳) همان
۴) همان
۵) همان
۶) سخنرانى در دیدار با جمعی از طلاب حوزههاى علمیه و دانشجویان ، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه
۲۸/۹/۶۹
۷) سخنرانى در دیدار با جمع کثیرى از دانشگاهیان و طلّاب حوزههاى علمیه ۲۹/۹/۶۸
۸) همان
۹) همان
پایگاه اطلاع رسانی نهاد نمایندگی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی